گذر و نظر
ره چنان رو که رهروان رفتند
آنچه دردآور است، زيارت هاي بي روح است.
آنکه به حضور مي رسد ولي خود را در حضور نمي يابد،
آنکه به حرم مي رود، اما خود را محرم نمي يابد،
آنکه به حريم معنويت قدم مي گذارد، اما حرمت معني را لمس نمي کند،
آنکه از مزار پا بيرون مي گذارد ولي حالش ، تحول نمي يابد،
آنکه ديدارش با امام معصوم و زيارت حرم پيشوايان دين، همچون ديدار از يک موزه و آثار باستاني است،
آري . . . چنين کسان، چگونه مي توانند خود را زائر بنامند و بدانند؟!
آنکه بدون شناخت، امامي را زيارت مي کند، از اين ديدار، حظ معنوي هم نمي برد.
زائري که شوق ديدار در دل ندارد، چگونه لحظات حضورش در کنار مرقد يک معصوم را، سرشار از صفا و معنويت و انس بيابد؟
آنکه در حرم، به خواندن زيارتنامه مي پردازد، بدون آنکه بداند خطاب به حجت خدا چه مي گويد، چه تأثيري از زيارت خواهد يافت؟
آنکه زبانش به فقرات زيارتنامه و دعا مي گردد، …. اما چشمش ، نظاره گر زائران گوناگون است و قيافه ها را ديد مي زند و مردم را تماشا! مي کند و دلش جاي ديگري است، چگونه مي تواند مدعي باشد که به زيارت امام رفته و امام را زيارت کرده است؟
حضور تن و غيبت جان، مگر مفيد است؟
بدن، رو به ضريح، و قلب، پشت به امام، مگر زيارت محسوب مي شود؟
به ديدار چه کسي آمده اي ؟ … و چه مي گويي؟ … و چه مي خواهي؟ … و چه حالي داري؟
اینجاست که باید دید الگوها و اسوه ها چگونه زیارت می کرده اند، و زیارت را چگونه تلقی می کرده اند و زیارتشان تجدید عهد با امام در حضور او بوده است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
ثبت دیدگاه