✅ قافله اي از مسلمانان كه آهنگ مكه داشت، همينكه به مدينه رسيد چند روزي توقف و استراحت كرد و بعد، از مدينه به مقصد مكه به راه افتاد. در بين راه مكه و مدينه، در يكي از منازل، اهل قافله با مردي مصادف شدند كه با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت […]
ذوالنون مصری میگوید: طواف کعبه میکردم، ناگهان دیدم نوری طالع شد و به آسمان رفت. بعد از طواف درباره آن نور متفکر بودم. ناگاه صدای حزینی شنیدم، متوجه شدم دیدم بانویی از پردههای کعبه گرفته و میگوید: أنت تدری یا حبیبییا حبیبی أنت تدری و نحوا الجسم والدمع یبوحان بسرّی یا حبیبی قد کتمتالحب حتّی […]
ابوسعید از فرمایشات پیامبر علیه السلام سخن میگفت و گرداگردش را عدهای از یاران گرفته بودند و گوش جان به سخنان وی سپرده بودند. در این میان ناگاه قافله دزد زدهای از راه در آمد که با دلی پر رنج و افسرده حج را ترک کرده به مجلس ابوسعید وارد شدند. گفتند: از راه حج برگشتهایم. […]
عطاف گفت: روزی گرد کعبه معظّمه طواف میکردم و با هوای نفس مصاف مینمودم که آواز بانویی به گوش من آمد که میگفت: «یا مالک یوم الدین والقضاء وخالق الأرض والسماء، إرحم أهل الهوی واستقلهم من عظیم البلاء انّک سمیع الدعاء». عطاف گفت: در وی نگریستم او را دیدم در حسن بر صفتی که چشم […]
عارفی گوید: سالی از سالها به حج میرفتم. آن جا که وداعگاه بود، زنی را دیدم پیر و ضعیف که بر چهار پایی ضعیف نشسته بود. مردم گرد او در آمده و میگفتند: برگرد که خدای تو را رحمت کند، راهی سخت است و تو بس ضعیفی و چهار پایت خوب نیست. او میگفت: نه […]
امام زین العابدین فرمودهاند: وقتی وقوف رسول خدا صلی الله علیه و آله در عرفات به پایان رسید و غروب آفتاب نزدیک شد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ای بلال! به مردم بگو ساکت شوند. بعد از آن که مردم سکوت کردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: محققاً پروردگار […]
در صحرای عرفات جبرئیل، پیک وحی الهی، مناسک حج را به حضرت ابراهیم علیه السلام آموخت و حضرت ابراهیم علیه السلام هم میفرمود: «عرفت، عرفت»؛ «شناختم، شناختم سود فراوان امام رضا علیه السلام در روز عرفه تمام اموال خود را در بین فقرا تقسیم کرد. فضلبنسهل عرض کرد: اینکار موجبزیان است. فرمود: نهموجب سود است. […]
رسول اکرم صلی الله علیه و آله روز جمعهای در عرفات بودند؛ آن حضرت مشغول خواندن نماز عصر بودند که شخصی به نام کلب خواست از مقابل آن حضرت عبور کند که ناگهان افتاد و در جا مرد. وقتی نماز حضرت به پایان رسید، فرمود: کدام یک از شما او را نفرین کرد؟ مردی پاسخ […]
ابن ابی عمیر از زید نرسی روایت کرده که گفت: با معاویة بن وهب در عرفات بودم و او دعا میکرد. سپس گوش به دعای او دادم و ندیدم که برای خود دعا کند حتی یک کلمه. یک یک مردم را در آفاق دعا میکرد و ایشان و پدرانشان را نام میبرد تا مردم از […]
شيخ فتح موصلى روايت مىكند:در صحرا سلام كردم،نوجوانى را ديدم كه گفتم هنوز به حدّ بلوغ نرسيده بود.آن نوجوان ذكر مىگفت.به او سلام كردم،جواب داد.گفتم:كجا مىروى؟ گفت:به زيارت بيت اللّٰه الحرام.گفتم:چه ذكر مىكنى؟ گفت:قرآن مىخوانم.گفتم:هنوز تو مكلف نيستى،چرا به خودت زحمت مىدهى؟ جواب داد:من به چشم خويش مىبينم كه از من كوچكترها را مرگ در كام […]
يكى از بزرگان بصره گفت:خواستم به سفر حج بروم،از بصره خارج شدم در راه جوانى را ديدم كه پشت سر من مىآمد و عصايى در دست به تعجيل مىرفت.چون كمى از من دور شد،ديدم كه ناگهان فريادى برآورد و در زمين فرو رفت.مشك و عصاى او ماند.من متحيّر شدم،پير مردى را ديدم كه مىآيد.او از […]