حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنج شنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ 20 جماد أول 1446 Thursday, 21 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 292 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 0×
  • اوقات شرعی

  • اطلاعیه ها

    اسرار و معارف حج (حج در آثار محی الدین عربی)

    شناسه : 1870 15 می 2020 - 12:52 129 بازدید ارسال توسط :

    عارفانه های حج حج در اندیشه محی الدین عربی تعریف حج: حج یعنی قصد کردن و تکرار قصد جهت رسیدن به مقصود، حاجی کسی است که عزم رسیدن به مقصود، که زیارت خانه خدا و حرم رسول اکرم (ص) است را داشته باشد. محی الدین معتقد است که چون خداوند واژه ی «بیت» را در […]

    پ
    پ

    عارفانه های حج

    حج در اندیشه محی الدین عربی
    تعریف حج:
    حج یعنی قصد کردن و تکرار قصد جهت رسیدن به مقصود، حاجی کسی است که عزم رسیدن به مقصود، که زیارت خانه خدا و حرم رسول اکرم (ص) است را داشته باشد. محی الدین معتقد است که چون خداوند واژه ی «بیت» را در آیه ی شریفه به خود نسبت داده و فرموده است: «أَن طَهَّرَا بَیتیَ لِلطائفین و العاکِفینَ و الرُّکَّعَ السُّجُود» خانه ی مرا برای طواف کنندگان و عاکفین و راکعین و ساجدین پاک گردانید.»
    پس خانه کعبه را نظیر و شبیه عرش خود قرارداده است، که فرشتگان بدور آن طـواف می کنند و چون این خانه مانند عرش است، پس طواف کنندگان آن نیز همچون طواف کنندگان پیرامون عرش اند  بمانند فرشــــته می باشند، با این تفاوت که حمد و ثنای طواف کنندگان کعبه عظیم تر از حمد و ثنای فرشتگان حول العرش است. البته هر طواف کننده ای به این مقام نمی رسد بلکه اولیاء الله و عرفای بالله دارای چنین حمد و ثنایی هستند.

    نیابت در حمد و ثنا:

    محی الدین حمد و ثنای علمای بالله را حمد و ثنایی خاص و منحصر به خود آنان دانسته و می گوید: چون خداوند خود را تقدیس و تسبیح و تمحید فرموده، علمای بالله نیز که اهل الله اند، خداوند را آنگونه که خودش گفته، تسبیح و تنزیه می کنند، یعنی به نیابت از خدا کلمات الهی را به زبان، بلکه به تمام اجزای وجود، جاری و ساری می کنند.
    و البته حمد و ثنای نیابتی غیر از حمد و ثنای استقلالی است، چه آنکه به میل خود و از طرف خود حمد و ثنا می گوید، به اندازه توان و استعداد و شأن خود انجــام وظیفه می کند، اما آنکه کلمات الهی را به نیابت از حضــرت حق، با تمام اجزای وجــود ادا می کند، فراخور شأن ربـــوبی حمد و ثنا می گوید، زیرا خودی در میان نیست.
    وجوه تشابه کعبه و قلب انسان
    ۱- قلب ولی الله، بیت الهی
    او می گوید: خداوند دو خانه دارد، خانه ای در بیرون و خانه ای در درون. خانه بیرونی کعبه است و خانه درونی، دل.
    در حدیث قدسی، نیز آمده است که خداوند فرمود:
    «لا یَسَعُنی أَرضی وَ لا سَمائی و لکِن یَسَعُنی قَلبُ عبدی المؤمن»
    «زمین و آسمان گنجایش مرا ندارند، ولی دل بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد.»
    از این کلام الهی که قلب بنده اش را بیت کریم و حرم عظیم خویش قرارداده، استفاده می شود که قلب مؤمن اشرف و برتر از کعبه است.
    او سپس می گوید: هر کدام از خانه ها، طواف کننده خاص خود را دارند، طواف کنندگان بیت ظاهر و خارجی که کعبه است، مردم اند و بیت باطن و درونی را، که قلب است، خواطر انسان طائف اند. آنچه بر دل انسان خطور می کند، در واقع به دور دلش می گردد و دل را طواف می کند، همانگـونه که مردم پیـرامون خانـه کعبه می گردند. خواطر نیز همانند مردم چندگونه اند، همانطور که بعضی از مردم مقام خانه را درک کرده، عظمت آن را می فهمند و احترامش را بجای می آورند ولی بعضی از این توفیق بی بهره اند و در حال غفلت طواف می کنند و روشن است که این طواف مذموم و آن طواف ممدوح است، خواطر نیز بعضی ممدوح و بعضی مذموم اند. درهر صورت، خداوند با توجه به کرم و رحمت بی منتهایش، هر دو را می پذیرد. در اینجا نیز از خواطر مذموم میگذرد و عفو می کند.
    محی الدین وجه تمایز و تشبه قلب مؤمن را با کعبه، به «الله» و «الرحمن» تشبیه کرده است و می گوید: همانگونه که «الله» و «الرحمن» دو اسم بزرگ الهی اند، قلب و کعبه نیز دو خانه گرامی خدا هستند.
    او سپس می گوید: بعضی انسانها، بحسب تفاوت بهره مندی از هدایت و رشد، ارتباطشان با اسماء الهی متفاوت است. همه «الله» را می شناسند، حتی بت پرستان نیز با اسم «الله» آشنا بودند ولی می گفتند: «رحمن» کیست؟ ما رحمان را نمی شناسیم. اینان بجهت گمراهی و دوری از حقیقت، با «رحمن» آشنا نبودند و می گفتند: «وَمَا الرَّحمنُ؟» ولی مؤمنان با هر دو اسم آشنا بودند. لذا انسانهای مور رحمت واقع شده (مرحوم)، با رحمان آشنایند ولی آنانکه محروم اند، از رحمان به دورند. بدین جهت، همه با بیت درونی، یعنی قلب، آشنایند، اما بعضی، با بیت بیرونی آشنا نیستند. فقط امت مرحوم اندکه هر دو بیت را می شناسند واز فیوضات آن دو مستفیض اند. ابن عربی این دو نکته را مهم دانسته و می گوید: بدان، من ترا به اموری آگاه ساختم که اگر بدان عمل کنی، از علم الهی آنقدر بر تو آشکار می شود که جز خدا اندازه آنرا نداند. به یقین عارف به مقداری که از علم الهی می چشد عـزت می یابد

    لباس احرام: از نظر فقه ، لباس احرام شرايطي دارد : يكي از آن شرايط ، مخيط و دوخته نبودنِ لباس مردان است . در حالي كه لباس زنان جايز است دوخته و مخيط باشد . جايز بودن و نبودن لباس احرامِ زنان و مردان از ديدگاه محيي الدين عربي ، به جهت حكمتي است كه وي بدان قائل است . او حكمت اين حكم را در خلقت اوّليه مرد و زن ؛ يعني آدم و حوا ( عليهما السلام)دانسته ، مي گويد : خلقت آدم تركيبي از آب و خاك است ، كه آن دو ، از ساير اشياء نزديك تر به  بسائط شمرده مي شوند . خلقت حوّا،از وجود آدم است.بنابر اين حوّا (زن) يك مرحله به بسائط دورتر از آدم (مرد) مي باشد ؛ چون لباس مخيط مركب است ، بدين جهت به زن گفته مي شود تو با پوشيدن مخيط بر اصل خود باقي بمان كه همان مركب نزديك به بسائط است . ولي به مرد گفته مي شود با جدا شدن از مخيط ، از تركيب ذاتي خود فاصله بگير و با تجريد از تركيب ، به عالم بسيط نزديك شو كه هيچگونه تركيب و تخليطي در آن نيست .

    ابن عربي در حكمت لباس احرام مردان مي گويد :
    اگر اِزار و ردا براي مردان جايز است ، براي اين است كه : “…. آن ها مخيط نيستند و از ساير لباس ها مانند شلوار و پيراهن ، به مرحله “هَباء» نزديك ترند . و چون مخيط نيستند مركّب نيز نبوده و با بسائط مناسبت دارند . از اين رو ، خداوند سبحان اين دو لباس را به خود نسبت داده و در حديث قدسي فرموده است:«  اَلْكِبْرياءُ رَدائي وَالْعَظَمَةُ اِزاري»
    خداوند به كبريا و عظمت محرم شده و بنده خدا با پوشيدن ردا و ازار ، خود را به خداي خويش شبيه مي سازد . البته احرام خداوند معنوي و احرام بنده خدا حسّي است .
    مردم محرم ، نخستين مرحله عبادتش را با پوشيدن لباس احرام و همگون ساختن خود به خدا شروع مي كند كه در عين حال ، تنزيه از تركيب و تشبّه به بسائط است . در واقع او لباس كمال مي پوشد و از نقص دور مي گردد . 

    پوشيدن كفش در احرام
    محيي الدين پوشيدن نعلين را به اتفاق علماي اهل سنت جايز دانسته و در صورت نبودن نعلين ، پوشيدن كفش را به شرطي جايز مي داند كه تمام روي پا را نپوشاند . سپس حديثي از پيامبرگرامي (صلّي الله عليه وآله) به نقل از ابن عباس مي پردازد كه فرموده است : «الْخُفَّيْن ، لِمَنْ لَمْ يَجِدِ النَّعْلَيْنِ »
    او مي افزايد : در شريعت ، به نعلين و خفّين اشاره شده و از ذكر انواع ديگرِ كفش خودداري گرديده است . حتي از حجّ بدون پوشيدن كفش نيز سخن به ميان نيامده است .
    از نظر محيي الدين ، سكوت شرع در بعضي موارد و عدم اظهار رأي در آن خصوص ، داراي حكمتي بوده و عافيتي در آن نهفته است .

    اجتناب از بوي خوش 
    محيي الدين قبل از بيان حكمت عرفانيِ عدم جواز استفاده از بوي خوش در حال احرام ، به استحباب تطيّب و استفاده از بوي خوش در زمان غير احرام اشاره كرده و آن را از سنّت دانسته است . او در حكمت اجتناب از بوي خوش در حال احرام مي گويد : 
    صاحب طبع سليم ، از رائحه طيّب ، لذّت مي برد و هيچ گاه آن را بد نمي شمارد . در واقع استعمال بوي خوش ثناي عبد است مر معبود را ؛ زيرا معطّر نمودنِ خود ، نوعي تخلّق به اسماي حسناي الهي است ، نه همه اسماء . اما از آنجا كه انسان محرم مقام عبوديتش بر او غالب است ، بنابراين صاحب عبادت جز به اوصاف عبوديت ، نبايد به اوصاف ديگر در آيد ؛ به طوري كه خود به عبادت محض مبدّل شود . بدين جهت ، داخل شدن به يك اسمي از اسماي الهي ، او را از عبوديت مطلقه اش خارج مي كند و معطر نمودن در حقيقت داخل شدن به يكي از اسماي حسناي الهي است . بنابراين ، نه تنها انسان محرم در حال احرام نبايد خود را معطر نمايد كه حتي بهتر است آثار عطر و بوي خوش قبل از احرام را نيز از خود بزدايد.

    حكمت محرّمات احرام 
    محيي الدين در پايان جزء ۶۳ از باب ۷۲ كتاب فتوحات مكيه ، در حكمت احرام مي گويد :
    خداوند همه چيز را براي انسان آفريده و انسان را براي عبادت خودش . مقام حقيقي انسان در عبادت نهفته است . حركت در اين مسير ، موجب عزّت و غفلت از عبادت موجب ذلّت مي گردد . حاجي با محرم شدن ، توجه اش را از غير خدا منصرف نموده و فقط در راه عبوديت پيش مي رود . او در سايه عبادت ، عزّت و شرف مي يابد و لايق وصال مي گردد . در اين صورت ، اين حاجي است كه بر ساير اشياء حرام مي شود ، نه اينكه اشياء بر او حرام شوند ؛ زيرا اشياء لياقت نيل به حاجي را ندارند ؛ از اين رو ، حاجي بر آن ها حرام مي شود . دليل گفتار ما آيات زير است كه مي فرمايد :
    «وَسَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَما فِي اْلأَرْضِ جَمِيعاً »
    «خداوند هر آن چه را كه در آسمان ها و زمين است ، مسخّر شما گردانيد»
    هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي اْلأَرْضِ جَمِيعاً 
    « اوست آن خدايي كه هر آن چه در زمين است را براي شما آفريد»
    در اين آيات و نظاير آن ها ، همه چيز براي انسان است . اما انسان براي خدا و عبادت او آفريده شده است . آن جاكه فرمود:
    «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَاْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ »
    و جن و انس را جز براي عبادت نيافريدم بدين جهت ، حاجي بالاتر از همه است . و همه چيز براي اوست اما او براي خداست . از اين رو ، وقتي محرم مي شود ، جز خداوند چيزي سزاوار نيل به انسان نمي گردد .

    استحمام در حال احرام 
    محيي الدين مي گويد: بعضي حمام رفتن در حال احرام را مكروه دانسته اند و بعضي جايز . من قائل به جواز هستم ؛ زيراكه هيچ يك از كارهاي دنيويِ انسان ، به اندازه حمام رفتن ، انسان را به ياد آخرت نمي اندازد .حمام علاوه بر خواص بهداشتي كه دارد و موجب تندرستي آدمي مي گردد . بهترين مذَكِّر آدم براي يادآوري احوال قبر و قيامت است . خارج شدن از لباس در هنگام ورود به حمام ، آدمي را به عرياني و تنهايي روزي مي اندازد كه وارد قبر مي شود . همچنين آن روز كه عريان و تنها از قبر برانگيخته مي گردد . گرمي حمام يادآور حرارت روز حشر است . حمام از حميم است و حميم به حرارت اطلاق مي شود. از اين رو ، استحمام حاجي در حال احرام ، از نظر محيي الدين جايز است .
    نيّت در احرام 
    نيت در هر عملي ، شرط اصلي و ركن اساسي براي قبولي آن عمل است.در احرام نيز ، حاجي بايد قبل از آن نيت و قصد احرام را داشته باشد .
    محيي الدين مي گويد : نيت در احرام ، عبارت است از : قصد يك امر عدمي . وي از آن به «القصد بالمنع» تعبير مي كند.از نظر او ، متعلّق قصد هميشه يك امر عدمي است ؛ زيرا انسان هميشه قصد چيزي را مي كند كه ندارد يا موجود نيست و او با چنين قصدي مي خواهد به آن برسد . محيي الدين در ادامه اين گفتار مي افزايد : نه تنها متعلّق قصد انسان محرم ، امور معدوم است ، بلكه در  خداوند نيز چنين است ؛ زيرا متعلّق قصد الهي ، يا ايجاد عين است و يا ايجاد حكم و نسبت است . هر دو مورد از امور عدمي هستند . آنجا كه ايجاد عين باشد ؛ مانند اين آيه شريفه است كه فرمود : 
    « إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْء إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ »
    به يقين قول ما ، وقتي بر هر چيزي كه اراده كنيم تعلّق بگيرد ، به محض آنكه بگوييم باش ، مي باشد.در اينجا خداوند اراده تحقّق امر معدوم را نموده است . آنجا كه متعلّق قصد ايجاد حكم معدوم باشد ؛ مانند اين آيه است كه فرمود :
    «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ»
    اگر بخواهد شما را از ميان مي برد در اوّلي به معدم تحقق بخشيد و در اينجا معدومِ تحقق يافته را منعدم ساخت. حاجي وقتي قصد و نيت احرام مي كند ، به اسم« المانع » الهي تخلّق يافته و قصد يك امر معدوم مي نمايد ، كه عبارت است از قربت الهي . قصد تقرّب به خداوند ، قصد يك امر معدوم است ؛ زيرا او تقرّبي را طالب است كه ندارد و تا كنون نتوانسته است به آن دست يابد . حاجي با تخلّق به اسم المانع ، تمام موانعي را كه تا كنون باعث دوري وي از تقرّب الهي شده بودند ، از ميان مي برد ؛ به عبارت ديگر ، مانع ممانعت آن موانع مي شود ، پس به تقرّبي كه نداشته ، نائل مي گردد . وقتي حاجي به بركت احرام به قرب معبود مي رسد ، در آن صورت مظهر اسم «الظاهر» مي گردد. 

    سيادت و عبادت در حج 
    آنكه حج را به عنوان يك عبادت ديني به جا مي آورد . در پرتو انوارِ اعمال عباديِ خويش ، به سيادت ديني نايل مي گردد . حاجي با لبيك گفتن به دعوت الهي ، كه او را به زيارت خانه اش خوانده است ، به خدا تقرّب جسته و مظهر اسم “ الداعي » مي گردد . او با پوشيدن لباس عبوديت ، به صفات  ربوبيت در مي آيد ؛ زيرا : وي وقتي نَحر مي كند ، كه عبارت است از اتلاف صورتي و از ميان بردن حياتي ، مصداق اين صفت الهي مي شود :
    «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ»
    و وقتي رمي جمرات مي كند به صفت ديگر الهي درمي آيد كه عبارت است از :
    « وَأَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً» 
    و آنگاه كه كعبه را طواف مي كند ، در واقع با چرخيدن به دور خانه ، بر او احاطه حاصل مي كند و آن مصداقي از اين آيه است كه:«أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْء مُحِيطٌ» همه اين مقامات ، سيادت الهي است كه به بنده اش عطا مي كند .
    محيي الدين سپس به توجيه شطحيات گويي بعضي از عرفا ؛ مانند بايزيد بسطامي پرداخته و مي گويد : آنان در اثر نيل به اين سيادت عبادي ؟ از تخلّق عبد به صفات معبود سخن گفته اند ، كه به نوعي سخن از معبود گفتن است ؛ زيرا در اين مرحله ، بنده هر چه گويد از زبان خدا گفته است.
    قصد الهي ، حج الهي 
    آنكه قصد خانه خدا مي كند بايد بداند:

    كعبه خود سنگ نشاني است كه ره گم نشود 
       
                                       حاجي احرام دگر بند ، ببين يار كجاست
    زيرا خانه براي خدا بود و علامت و نشانه براي رسيدن به خدا است . ضمن اينكه خدا كه داعي و ندا دهنده انسان و كشنده او به سوي خانه اش مي باشد ، اعمال خاصي را بر وي واجب كرده و شروع زيارت خانه اش را با طواف و ختمش را نيز طواف قرار داده است . هدف رسيدن به صاحب خانه است و خانه وسيله . ليكن خدا خانه را از آن رو وسيله وصول به صاحب خانه قرار داد كه ، حاجي خود

    از جهاتي همانند خانه است ؛ مثلا خانه موجودي مخلوق و محسوس است ، حاجي نيز موجودي مخلوق و محسوس است . بدين جهت ادراك مقام خانه آسان تر از ادراك مقام صاحب خانه است . آنكه به خانه خدا مي رسد ، در واقع به خودش رسيده است و آنكه به خود رسد به خداي خود رسيده  است ؛
    « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ ، عَرَفَ رَبَّهُ »
    از اين رو ، وقتي تو خانه خدا را قصد كني ، در واقع خودت را قصد كرده اي . پس آنگاه كه به خود رسيدي ، خود را شناختي ، وقتي خود را شناختي ، خدايت را شناختي ، كه علم صحيح همين شناخت است ؛ زيرا دليل گاهي خلاف مدلول است و گاهي عين مدلول . و هيچ دلالت كننده اي ، دلالت كننده تر از خود چيز بر خودش نيست. بنابراين ، آدمي وقتي از خود به خود مي رسد ، در واقع از خود به خدا رسيده است . اقبال لاهوري دراين زمينه اينگونه سروده است: 

     كرا جويي ، چرا در پيچ و تابي            

                           كه او پيدا و تو زير نقابي

      تلاش خود كني ، جز او نبيني  
      
                          تلاش او كني جز خود نيابي 

    لبّيك در بيت 
    محيي الدين در تفسير معناي « البيت » مي گويد : بيت ، جايي است كه انسان در آن بيتوته كرده و شب را به سحر مي رساند . به همين دليل بيت را بدين نام ناميده اند كه صاحب بيت ، شب را در آن به سر مي برد . البته بيت منافع ديگر نيز دارد ولي هيچكدام به اين اهميت نيست . خداوند نيز گويي در بيت خود ، بيتوته كرده و زائران خانه اش را اكرام مي كند .البته او هميشه درخانه خود هست ولي در هنگام بيتوته ؛ يعني در شب ها تجلّياتش بيش از ساير اوقات است . به همين جهت ، پيامبر عزيزش را ـ كه درود خدا بر او باد ـ شب هنگام از خانه اش به سوي معراج برد . از اين رو ارواح مؤمنان در خواب شبانه عروج كرده و آيات الهي را رؤيت مي كنند . بنابراين ، آنكه وارد خانه خدا مي شود ، نداي خدايش را اجابت كرده و در محضر خاص او حاضر گشته است . پس ادب بندگي اقتضا مي كند كه با صداي رسا نداي خدايش را لبيك گويد . ليكن آنگونه كه حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله ) گفته است : بر گفته پيامبر نه بيفزايد و نه از گفته اش بكاهد ؛ زيرا او داناترين مردم به خداوند است و دانايي ما به خدا نيز از طريق وي حاصل شده و با لبيك گفتن به گونه اي كه پيامبر گفته است ، به بارگاه خدا تشرف حاصل كرده و به چشم پيامبراكرم كه كامل ترين چشمهاست ، به تجلّيات الهي نظر مي كنيم

    این مطلب بدون برچسب می باشد.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.