انسان در همه حال دل در پی جانانی دارد و او را غایتی برای وصل به عالم حقیقت میداند و آگاه هیچگاه به غیر خدا قناعت نمی کند، تا سرانجام حضرت رحمن او را دست گیرد و به مقصد رساندش، لباس وصل بر تن اش پوشانده و محرمش کند.بزرگان گفته اند که باید دل همیشه او را بهانه کند و هیچ وعده و منظری مایه و آرامش و غفلتش نشود مگر که به او برسد.تا در آغوشش بکشاند و لذت مهر و محبت الهی را به او بچشاند.چونان کودکی که بهانه پدر گرفته و هر وسیله بازی و تنقلاتی که به او می دهند پس می زند ودست از لجبازی بر نمیدارد. آن قدرگریه میکند تا پدر او را در آغوش بگیرد و نوازش نماید، تا آرام شود که« الا به ذکر الله تطمئن القلوب» لذاچنان چه دل زرق و برق دنیا را نخواهد و فقط بهانه او را بگیرد، در نهایت خداوند متعال دستگیرش شود و انسان را از زمین بلند می کندو انسان در آغوش عرش الهی «عند رب هم یرزقون» آرام می گیرد.
مسلم است که هنگامی انسان شایستگی مناجات و گفت و گو با خداوند متعال را پیدامی کند که محبت غیر خدا را از دل بیرون کند، و تلاش کند تا عشق اندیشی و عشق طلبی بیواسطهتر و با شیدایی وشیفتگی بیشتری همراه باشد. این بدان معناست که تمام روح عاشقاش را به جانان خویش هدیه و فدیه داده و دیگر ازآخرین شبهات و خودطلبیها و «منیت»ها رهایی یافته است. او از این پس نمایه کامل این حقیقت میشود که خود او هم معنا شده عشق است، چرا که عشق از عشق خیزد.این عشق الهی در صورت تکامل سرمایه ای را نصیب انسان می کند که در درک نمی گنجد.و این جاست که از خدا خواسته اند، «الهی هبلی کمال الانقطاع الیک….»انقطاع همخانواده با قَطع است، به معنای بریدن، جدایی و جدا شدن.و انقطاع دو جهت دارد، یک سر آن به مبدا وصل است و یک سر آن به مقصد و سادهتر آنکه باید بدانیم که از چه جدا میشویم و به چه متصل میشویم.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
ثبت دیدگاه