شهید بنت الهدی صدر در خاطرات خود در حجّ، از عرفات یاد میکند و از این که برخی به خاطر نبودن فرش و زیرانداز در چادر در آن سرزمین مقدّس سرو صدا کرده بودند، ناراحت شده مینویسد:
ماشین کنار یکی از خیابانها ایستاد. پیاده شدیم، در یک دست ساکی که درونش جامههای احتیاطی احرام، سجاده، قرآن و کتاب دعا بود. در دست دیگر آفتابهای خالی برای تهیه آب. پشت سر راهنما راه افتادیم، از پیچ و خم چادرها گذشتیم تا به چادر خودمان رسیدم. با برق، روشن بود؛ولی بیفرش. سر و صداها پیرامون ما برخاست که: این چیست؟ چگونه بنشینیم، چگونه بخوابیم و … وضع عجیبی بود. رنج آور بود که به خاطر نبودن وسایل راحتی، این بگو مگو شنیده شود!؟ وسایلی که در پاکی آن سرزمین وقداست آن شب، هیچ تأثیری نداشت، ولی بحمد اللَّه آن شب توانستیم به طور غیر مستقیم، در چادر فضای معنوی دعا و نیایش ایجاد کنیم. چیزی نگذشت که با زیر انداز، چادر مفروش شد. گر چه زیراندازها سبب راحتی جسم بود، ولی احساس کردم که به خاطر واقعیّت زندگی، مورد علاقه است چرا که یادآور حرص انسان به زندگی آسوده و استفاده از وسایل مادّی است
این مطلب بدون برچسب می باشد.
ثبت دیدگاه