یکی از غلامان حضرت امام محمد باقر(ع) گفت: وقتی در خدمت آن حضرت به مکه رفتیم، چون آن حضرت داخل مسجد الحرام شد و نگاهش به خانه کعبه افتاد، گریست به حدی که صدای مبارکش در میان مسجد الحرام بلند شد. من گفتم: پدر و مادرم فدای تو شود، مردم شما را بدین حال می بینند، خوب است کمی صدای مبارک را از گریه کوتاه فرمایید. فرمود: وای بر تو! به چه سبب گریه نکنم؟ همانا امید می رود که حق تعالی به سبب گریستن من، نظر رحمتی بر من فرماید و به آن سبب فردا در نزد او رستگار شوم. پس آن حضرت دور خانه طواف فرمود و در نزد مقام ابراهیم(علیه السلام) به نماز ایستاد و به رکوع و سجود رفت و چون سر از سجده برداشت، موضع سجده آن حضرت از آب دیدگانش تر شده بود
این مطلب بدون برچسب می باشد.
ثبت دیدگاه